زندگی زیباست...






سلام

خوش_حال و شاد و خندانم

قدر دنیا رو میدانم

خنده کنم من

دست بزنم من

پا بکوبم من

شادانم...


امسال برای پنجمین سال, به شکرانه وجود آتیلا, عید خوبی داشتیم.. چون عید نوروز برامون یادآور ورود آتیلا به زندگیمونه..


توی این چند ماه, روزهای خوبی باهم داشتیم... 

 

 از روز تولدش که طبق روال این چندسال نمک آبرود بودیم.




تا گردشهای بهاره..




و رفیق بازیهای کودکانه




ازکنکاش در طبیعت




تا مسافرت های تابستانی







و سرگرم شدن با کلاسهای تابستونی و 

لذت بودن در کنار عزیزان...


.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

و مهر که اومد , آتیلا با مهد خداحافظی کرد  ..








یادت میاد که پارسال اول فصل پاییز

از مامان و بابامون چجور جدا میشدیم

یادت میاد که پارسال اول فصل پاییز

فکر چیو میکردیم, شاپرک میشه بریم...

معلمای مهربون مهدم

به من اینا رو گفتن

که قبل مدرسه باید بریم به پیش دبستان..

دوست خوبم شاپرک

میرم پیش سنجاقک

خداحافظ شاپرک

میرم سوی سنجاقک..

و

به همین راحتی آتیلای من شش ساله شد و فصل جدیدی در زندگیش شروع شد...






و حالا هم که با افتادن اولین دندونهای شیریش, حس بزرگ بودن درش تقویت شده...






به امید اینکه همه مادرا, شاهد شیرینی این خنده ها باشن...



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد