سلام.
عید هم از راه رسید و بوی بهار رو توی کوچه ها دمید. عید اومد و یه خاطره خوش رو برای من زنده کرد... اومدن یه فرشته کوچولو توی زندگیم..
فرشته ای که معنی ِ عشقو یه طور دیگه بهم نشون داد...
دوستش دارم و براش بهترین ها رو از خدا طلب میکنم.
دوستش دارم و میدونم که اونم دوستم داره و قند تو دلم آب میشه.
دوستش دارم و میخوام همیشه خوشحال ببینمش.
و یه بچه از چی خیلی خوشحال میشه؟؟؟
ادامه مطلب فراموش نشه...
م م م ... مثلا..گرفتن هدیه! خُب منم اینو میدونستم و شرایط خوشحالی رو براش فراهم کردم. یه تولد رنگین کمونی که پسرمو شاد کنه و من از شادی اون خوشحال بشم.
در آخرین پنجشنبه سال 1390 این فرصت برای ما مُهیا شد تا با دوستامون زودتر از موعد زاد روز تولد آتیلا رو جشن بگیریم.
اول با این کارت از دوستامون دعوت کردیم که ما رو اون روز تنها نذارن...
بعد در کنار خانواده با چهار سالگی خداحافظی کردیم...
و در آخر دوستامون رو با دادن این هفت سین های یادگاری بدرقه کردیم.
البته برای ما تولد به همین جا ختم نشد و روز 7 فرودردین 1391 بازهم مثل پارسال آتیلا رو به تله کابین نمک آبرود بردیم و با لب خندون روز تولد آتیلا رو به شب رسوندیم.
یادت نره دوستت دارم...